گل پسر مامان و باباگل پسر مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

آروین، آوای زندگی ...

روز کودک مبارک

دنیای کودکانه ، صمیمی ترین دنیایی است   که هر لحظه بارها آرزو می کنیم تا کاش می شد یک بار دیگر به   این دنیای کودکانه قدم بگذاریم !   روز کودک مبارک . . . ...
16 مهر 1393

دیداری دیگر...

سلام عزیز دلم میوه باغ زندگی ام ای جان، مادر به قربونت بره، امروز رفتم که دکتر برام سونوی ان تی بنویسه به حساب خودم میشد 11 هفته و 4 روزت گنجشکک مامان. اما دکتر گفت حتما حتما باید امروز انجام بدی و عصرم جوابشو ببری آزمایشگاه واسه آز خون. منم عجله عجله رفتم سونوگرافی که دکتر معرفی کرده بود. گفت نوبتت هفته دیگه میشه،خواهش کردم حتما باید امروز انجام بشه،خانم منشی هم گفت پس برو چیز شیرین بخور یکمم راه برو تا نوبتت بشه. من برای این سونو برنامه ها ریخته بودم،گشته بودم یه جایی پبدا کرده بودم که بابایی هم بتونه بیاد ببیندت دلبندم. خوب نشد دیگه،ایشالا سونوی بعدی عزیزم. قلبم داشت میومد تو دهنم وقتی خوابیدم...
7 مهر 1393

اولین دیدار

سلام گل مادر سلام عزیز دلم بالاخره روز 5 شهریور برای اولین بار دیدمت ،فدای قلب کوچولوت بشم.   اینجا 6هفته و 4 روزته زندگی من. وقتی دکتر گفت قلب هم تشکیل شده ،مامان زد زیر گریه از خوشحالی ایشالا همه کسایی که منتظر این لحظات هستن ،زودتر تجربه اش کنند.  قدتو زده بود 7 میلی متر،فدای قد و بالای 7 میلی متریت بشم.   بی صبرانه منتظرم که باز ببینمت عزیزم. ...
1 مهر 1393

...من آمدم.

سلام ،فرشته کوچولوی من   امروز ده هفته و سه روزه که اومدی پیش مامانی .   عسلم، روزی که میخواستم به بابایی بگم داریم سه نفر میشیم کلی ذوق کردم و برنامه چیدم .   عکساشو برات میذارم  تا بدونی چقدر مامان و بابا از وجود تو خوشحال شدند،هدیه آسمانی من.   اولین نشانه حضورت       ... و سورپرایز آقای پدر اول یه نامه نوشتم از زبان فرزند گلم خطاب به بابای عزیزش   بعدش ...   این ببعی های شیطون راه رو به بابا جونی نشون میدادن. اینم دم در اتاقی که توش پر از خبرهای خوب بود.   و اینک بابا و نین...
1 مهر 1393

شمیم یک فرشته

اینکه مامان فهمید که چه موقع فرشته کوچولو اومده تو دلش یکم داستان داره. روز دوشنبه بود که یه بیبی چک گذاشتم و منفی شد منم با خیال راحت تصمیم گرفتم برای رنگ کردن موهام از آرایشگاه وقت بگیرم ،برای فرداش بهم نوبت داد. عصر همون روزم رفتم دکتر که یه آزمایش تیرویید برام بنویسه دکتر پرسید بارداری؟ منم گفتم نه فکر نکنم،اونم گفت یه آزمایش بتا هم برات مینویسم،خلاصه صبح سه شنبه آزمایش رو دادم و قبض رو که نگاه کردم دیدم 5 شنبه باید برم جواب بگیرم ،یه پوزخند زدم و پیش خودم گفتم من تا اونموقع مطمئنم که دیگه باردار نیستم،چقدر دیر جواب میدن. خلاصه عزیزم چهارشنبه هم راه افتادیم سمت اصفهان و من هنوز نمیدونستم تو اومدی تو دل مامانی و شرمنده ا...
19 شهريور 1393

برای فرزندم

به نام خدا فرزند عزیزم خواستم خاطراتت رو تو یه دفتر بنویسم ،اما فکر کردم ممکنه گم بشه یا به هر حال از بین بره، تا اینکه به این نتیجه رسیدم بهتره یه وبلاگ برات درست کنم. مامان از این به بعد سعی میکنه تمام خاطرات و لحظات زندگیت رو اینجا ثبت کنه تا بعدا از خوندنش لذت ببری عزیزم.   ایشالا که خدا عمر با عزت و طولانی بهت بده قند عسلم .   ...
19 شهريور 1393

همسر عزیزم...

همسر عزیزم تمام لحظات شیرین زندگیم را مدیون زحمات تو هستم.   از این به بعد با وجود فندق کوچولومون ایشالا زندگی بهتر و شیرین تری خواهیم داشت.   اینم یه تشکر مخصوص همسری   ...
14 شهريور 1393

به نام خداوند هستی بخش

عاقبت در یک شب از شب های دور   کودک من پا به دنیا می نهد   آن زمان بر من خدای مهربان   نام شور انگیز مادر می نهد   بینمش روزی که طفلم همچو گل   در میان بسترش خوابیده است   بوی او چون عطر پیک یاس ها   در مشام جان من پیچیده است   پیکرش را می فشارم در برم   گویمش چشمان خود را باز کن   همچو عشق پاک من جاوید باش   در کنارم زندگی آغاز کن...   ...
14 شهريور 1393